زندگی زیبای تمشک بانو و جناب شاهتوت

♥♥♥ در جهانم همه چیز نیکوست ♥♥♥

زندگی زیبای تمشک بانو و جناب شاهتوت

♥♥♥ در جهانم همه چیز نیکوست ♥♥♥

خیلی وقته

خیلی وقته میخوام بیام بنویسم ولی هی نمیشد . 

راستش یه نفر برای دو تا کامنتی گذاشته که ناراحتم کرده . تاییدش میکن ببینین . شایدم گذاشتم اینجا

اینجا وبلاگ منه . مثل خونه ام میمونه . هررررر کاری که دلم بخواد توش انجام میدم . هررررر چی بخوام مینویسم . من با نوشتن غر زدن هام تو اینجا آروم میشم . چهار پنج تا دوست خوب دارم که البته فکر کنم الان کمترم شدن که با حرفاشون منو آروم میکنند . 

من از حسادتام مینویسم . از سختی های زندگی . از شاهتوت . از خانواده ش . از اذیت هاش . از همه سختی های زندگیم . اصلا همه ش دارم نق میزنم . به هیچچچچچچچچ کس ارتباطی نداره . ناراحته نخونه اینجا رو . تمشک نق نقو هستم اصلا . شمایی که ناراحت میشی نخون عزیزم . 


این یه کامنتشه  


چقدر انرژی منفی داری تو؟چقدر غر میزنی چند ساله همه اش غر غر ..خوب شوعر نمیکردی بابا زندگی همینه مگه مونده بودی تو خونه بابات؟چه نفرینی چه کشکی؟اگه ناراحتی رو نده به فامیلاش میدونی این حرصا چقدر پیرت میکنه؟فردا زود پیر میشی همین شوهرت بهت نگام نمیکنه




قبول دارم من همه ش دارم نق میزنم . از روز اول . خوب خانم اگر ناراحت شدی انرژی منفی گرفتی نمیخوندی ! کسی مجبورت کرده بود ؟ 

آره گلم . ترسیدم ازدواج نکنم بترشم . یکی از دلایل ازدواجم همین بود . ولی همون اول هم که ازدواج کردم فامیل شوهر خودشون رو خوب نشون داده بودند . شاهتوت کلی حرفایی زد که بعدا یادشم نموند که قول هایی داده . 

کامنتت سراسر انرژی منفی بود برای من . به تو هیچ ربطی نداره زندگیه من پس دیگه توی کامنتای من پیدات نشه . میگی چه نفرینی چه کشکی ؟ ولی من خودم دیدم که کسایی که دلشون شکسته چطوری نفرین هاشون حقیقت پیدا کرده . منم تا شاهتوت  اذیتم کنه نفرینش میکنم و میبینم که مشکلی براش پیش میاد . پس کشک خودتی ... بی ادب . 


کامنت دومش اینه 


دوست عزیزم اگه واقعن فکر میکنی مشکلت جدیه اصلن بچه دار نشو واقعن بچه چه گناهی کرده من بعنوان یه کسی که غریبه ام میگم باز ربط نداره بهم ولی چن سال دیگه مشکلت حاد تَر میشه با یه بچه میخای چیکار کنی خیلی خیلی غر میزنی تو زندگی ام اینجوری هستی اگه هستی که خیلی بده اگه به ١٤٨٠زنگ بزنی مشاوره هست رایگان صحبت کنی واقعن خیلی حرص میخوری خدا چیکار کنه اخه





دقیقا همونطوری که خودت گفتی اصلا به تو ربطی نداره . من هر تصمیمی که دوست داشته باشم برای زندگیم میگیرم . 

مطمئن باش اگر طلاق توی این جامعه پذیرفته شده بود و به زن مطلقه نگاه بد نمیشد و یه مشت گرگ نریخته بودن تو این جامعه طلاق میگرفتم . ولی بازم دارم بهت میگم اصلا به تو ربطی نداره که زندگی منو قضاوت کنی . به تو ربطی نداره من چطوری هستم . تمام . 




من خیلی آدم گلابی ای هستم . خودم میدونم . کسی چیزی بهم بگه جواب نمیدم . یا کمتر جواب میدم . کامنت میزارم سعیم رو میکنم چیزی نگم طرف برنجه . اگر طرف راهی داشت نمیومد توی دنیای مجازی از بدبختی هاش بگه  . حتما نمیتونه تحمل کنه که میاد اینجا نققققق میزنه . من کی گفتم زندگیم ایده آله ؟ کی گفتم عالی هستم . که به امید اینکه خوبی هارو بخونی اومدین اینجا . اینجا من از واقعیت های زندگیم میگم . بدی ها رو بولد میکنم اصلا . بدی های زندگیم رو . این به اصطلاح دوست یا ازدواج نکرده یا زندگیش خیلی رویایی هست . وگرنه همه میدونند توی همه زندگی ها مشکلات هست . من مشکلاتم رو بولد میکنم . همیشه از اول بچگی این بودم . خوبی هامم مینویسم ولی دروغ نمیگم . اینجا و توی اینستاگرام تمشکم دروغ نمیگم . فقط واقعیات رو مینویسم . دلیل نمیشه کسی قضاوتم کنه . کسی اینطوری بهم بتوپه


ای خانم M راضی نیستم بعد از این پستم کلمه ای از وبلاگم رو بخونی یا کامنتی بزاری . مدیون منی بعد از این پست بیای وبلاگم و پست هام رو بخونی و نخواهم گذشت ازت . 


زین پس وبلاگ رمز دار میشه . رمز فقط به کسایی که بشناسم داده میشه کسانی که وبلاگ فعال دارن . 

هر کسی که فکر میکنه از من انرژی منفی میگیره مدیونه بیاد وبلاگم . من واقعیاتم رو مینویسم . نمیگم روش من صحیحه . نه . یکی دوست نداره به دوستاش انرژی منفی بده . از سختی هاش نمینویسه . کار خیلی خوبی میکنه . مدلش با من فرق داره . ولی من نمیگم روشش اشتباهه . 

من فکرم اینه که اگر همه ش از خوبی های زندگیم ( که خیلی هم انگشت شمار هستند ) بنویسم کسی که مشکلی داره تو زندگیش بیاد بخونه منو فکر میکنه که فقط خودش سختی داره . به خاطر همین از سختی های زندگیمم مینویسم . که بدونیم همه مون مشکلاتی داریم تو زندگی هامون . تازه خیلی هاشم نمینویسم . و البته که با نوشتن و خوندن کامنت های شماها آروم میشم . واقعا آروم میشم . 

دست تک تک دوستامو میبوسم اونایی که همیشه همراهم بودن . دلداریم دادن و تو مشکلات کمکم کردن . عاشقتونم هستم . به امام حسین قسم امیدوارم همگی تون تو زندگیتون اینقدر شاد باشید که مشکلات من رو اصلا احساس هم نکرده باشین . اصلا تو ذهنتون هم نگنجه . من هدفم انرژی منفی نیست . هدفم همدردی هست 



خوب تو این گیر و ویر خواهرم آدرس وبلاگم رو پیدا کرده .... از همینجا بهش سلام میکنم . شرمنده ام که مجبورم نوشته هام رو رمزی کنم که نتونه بخونه  

یه سری خبر هایی هست که میخوام زودی بگم هی نمیشه . حالا پست بعدی که رمز جدید داشت مینویسم . 

عیدتون هم مبارک . التماس دعا 

نظرات 17 + ارسال نظر
مهتاب دوشنبه 5 مهر 1395 ساعت 19:20 http://raspinalady2.persianblog.ir

آبجی جان هرچی دلت میخواد بنویس هرکی بدش میاد نیاد بخونه واللللا
حالا این بنده خدا هم مثلا خواسته نصیحت و راهنماییت کنه ناراحت نشو عزیزم
نق بزن هرکی نیومد و نخوند خودم پایه ت هستم میخونم هربار که بیام اینجا . فعلا هم که اینقدر سرم گرمه به بچه و بچه داری که وقت نمیکنم یه حموم با دل راحت برم هنوز خونه مامانم اتراق کردم تنهایی حریف این بچه نیستم
الهی خدا یه بچه ای بهت بده که اصلا اذیتت نکنه از دیوار صدا در بیاد از بچه ت در نیاد ساکت و آروم و بی دردسر

قربونت برم مهتاب جونم ممنونم که هستی .
ان شاءلله به زودی نی نی بزرگ بشه آروم بشه که راحت بتونی به همه کارات برسی . چند ماهه اول تقریبا همه یه سری مشکلاتی دارن . امیدوارم زودتر پسر عزیزت آروم بشه . بتونی به همه کارات برسی . مرسی از دعاهای خوبت

یامور شنبه 27 شهریور 1395 ساعت 13:20

یا خدا این و میگن شانس :/
کامنت نصیحت و اینا همیشه هست خوبه فحش نیست، اینقدر فحش خوردیم تو این وبلاگا که آب دیده شدیم :)))

خخخخخخ چقدر خندیدم یامور جان

نیکی چهارشنبه 24 شهریور 1395 ساعت 16:13

سلام تمشک جان من همیشه وبلاگتو میخونم ولی باید ببخشی که کامنت نمیذارم اما تو اینستا همراهت هستم
این گلابی بودن نیست که ادم جواب دیگرانو نده اتفاقا میتونه به این معنی باشه که تو هم سطح اون افراد نیستی که بخوای باهاشون هم کلام بشی و یکی به دو کنی در ضمن سکوت خیلی وقتا طرف مقابل رو بیشتر میسوزونه!
بعدم من واقعا میبینم که تو جز مادرت کسی رو نداری باهاش درد دل کنی اون بنده خداها هم واقعا حیفه همش بخوان به درددل ماها گوش کنن و غصه مونو بخورن پس به نظر من واقعا خوب کاری میکنی اینجا مینویسی
بعدشم غر نیست واقعیت زندگیت همینه خب اگر غیر ازین بود خب تو هم غیر از این مینوشتی تاااازه اگر غرم باشه به همون میزان تو حساااابی صبوووورم هستی واقعا صبوری و من به شخصه باید از صبوریت یاد بگیرم

سلام نیکی جون واقعا دلم نمیاد مامانم غصه بخوره به خاطر همین اینجا مینویسم
به من لطف داری واقعا من صبورم ولی نمیتونم نق نزنم مخصوصا که تو دنیای مجازی راحت مینویسم
ممنونم گلم

مریم گلی چهارشنبه 24 شهریور 1395 ساعت 12:10

سلام تمشک خانمی خوبی عزیز. من هر روز صفحه شما رو چک میکنم ببینم که بروز رسانی کردی یا نه؟
دیشب بعد مهمانی اومدم خونه دیدم نوشتی ولی ناراحت شدم که یه مزاحم اومده و دلتو شکونده.
مشکلات بای همه هست برای منم هست بالاخره بایستی یجا آدم بگه خودشو سبک کنه
پش خوانواده شوهر بگی میرن هفت میزارن روش به همه میگن آبرو ریزی میشه به خانوده خودم بگم اونا ناراحت میشن پس چه بهتر آدم با دوستان خودش دردو دل کنه حالا یه خواننده اومده اینطوری گفته به خودت نگیر گلی.
آدما شخصیتهای مختلفی دارند.
حالا من وبلاگمو خیلی وقته بروز رسانی نکردم بهم رمز نمیدی

دقیقا منم به خاطر همین هست که اینجا مینویسم
دقیقا با هر کی درد و دل کنی یه جوری پشیمون میشی فقط شماهایین که بدون اینکه اذیتم کنین به حرفام گوش میدین و راهنماییم هم میکنین

مینا چهارشنبه 24 شهریور 1395 ساعت 00:05 http://aloonakema.mihanblog.com

تمشک جان تو واقعا صادقانه مطلب مینویسی.از این کامنتها تو هر وبلاگی پیدا میشه.بعضیها خوششون میاد ادما رو اذیت کنن.چرا اصلا اهمیت میدی بشون؟اتفاقا تو از خوشیهاتم مینویسی از سفرهای شمالت و ...کی گفته تو همش غر میزنی؟
من که نوشته هاتو خیلی دوست دارم و مرتب میخونم با اینکه تنبلی میکنم و کامنت نمیزارم.انشالله که بتونی تا اخر عمرت بنویسی و ما هم بخونیم.
من خودم مدتیه درگیرمشکلات زندگی ام و اصلا حوصلم نمیکشه بنویسم.ولی وقتی میام سر گوشیم اولین صفحه ای که میزنم صفحه وبلاگ توهه.وبلاگ خیلیا رو دوست ندارم و خوشم نمیاد و یه جورایی لوس بازیه ولی وبلاگ تو واقعا با بقیه فرق داره.اینو جدی میگم نه برای منظور دیگه ای.همیشه هم گفتم واقعا دختر قلب پاکی هستی شاید برا همینه نفرینات میگیره الان سالهاس وبلاگتو میخونم و یه جورایی معتاد وبلاگت شدم اصلا نمیتونم تصور کنم که دیگه ننویسی یا دیگه نتونم ازت خبر داشته باشم.شاید اینا رو خودت هم نمیدونسی.

مرسی مینا جونم قربونت برم عزییییزم تو به من خیلی لطف داری گلم
خودت دلت پاک و مهربونه
اتفاقا منم به شماها عادت کردم و خودتم خیلی وقتا کامنت میزاری برام
مرسی از انرژی مثبتت گلم

پریسا سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 21:46

وای نه.چرا رمزی اخه.من همیشه میخونمت.حالا چی کنم

روشن بشین تا رمزو تقدیم کنم گلم

نیوش سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 16:47

تمشک اجازه نده کسی حریم خصوصیتو با حرفای خودش و نظراتش خدشه دار کنه،اینجا وبلاگ توعه و حق مسلم توعه که هر چی میخوای بنویسی.اصلا میتونی رمزش رو به یه نفر هم ندی تا برات حکم یه دفتر خاطرات رو داشته باشه،ولی با توجه به فشارهایی که روته خودتو برای نوشتن محدود نکن و هر چه میخوااااهد دل تنگت بگو.

مرسی نیوش جان
واقعا من با خوندن کامنتای شما آروم میشم و به خاطر همین راحت مینویسم وگرنه کلی دفتر خاطرات دارم که هیچکس تا حالا نخونده، دلم به شماها گرمه

نفیس سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 16:15

چه جالب!!!!
من اصلا فکرنمیکنم تو غرغرو هستی اینا رو به حساب درد دل میذارم
اگه غر غرو بودی همون لحظه که توموقعیتش قرار داشتی غر میزدی ولی تو اون موقع هیچی نمیگی میریزی تو خودت بعد برای اینکه خالی بشی میای اینجا درد دل میکنی
اون خانم کامنت گذار یه کمی کم لطفی کرده شایدهم قصدش آزار تو نبوده میخواسته حرص نخوری ولی نتونسته درست حق مطلب رو ادا کنه

واقعا من اگر بیرون اینقدر غر بزنم شاهتوت اصلا تحمل نمیکنه منو خخخخ
من از قضاوتش ناراحت شدم اینکه طلاق بگیر و اینا
شاید قصدش بد نبوده ولی بیانش بد بود

دیبا سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 15:47

تمشک جان اول سلام و دوم اینکه خب عزیزم ما چه گناهی کردیم که نه وبلاگ داریم و نه رمز جدیدتو و از طرفی هم جزو خواننده های همیشگیت هم بودیم

دیبا جون به خواننده های روشن رمز رو میدم راحت

گل بهار سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 15:18

سلام تمشک جان
ای بابا حالا که من وبلاگ ندارم چی میشه از الان بگم آمار بازدیدت میاد پایین چون من روزی چندبار می اومدم چکت میکردم

شاید این دوستمون واقعا منظوری نداشته و نتونسته خوب بنویسه اگه این نوشته ها برای من بود از قسمت چه کشکیش ناراحت میشدم

چیزی که هست آدم ها اکثرا خودسانسوری میکنن من خودم یه عالمه مشکل دارم دوستامم همینطور ولی به هم که میرسیم شروع میکنیم الکی از فامیل شوهر تعریف کردن وقتی میبینی همه مشکلاتشونو قایم میکنن تو هم مجبوری مثله اونا الکی چرت و پرت بگی

من خودمم اگه بنویسم شبیه خودت مینویسم با این حساب که من تجربه ی زندگی مشترک بیشتری دارم چون زود ازدواج کردم و خیلی از حساسیت هام کمتر شده البته از بین نرفتن ولی خیلی کم شدن الان دیگه برام خیلی بزرگ نیستن در صورتی که یه زمانی از دستشون... ولش کن دوست ندارم بگم میبینی حتی جرات نوشتنش رو توی یه کامنت برای غریبه ندارم!

سلام عزیزم
راستش بیرون از اینجا من خیلی صادق بودم ولی دیدم همه با وجود مشکلاتی که میشنیدیم دارن هی الکی تعریف میکنند از زندگیشون و منم مجبور شدم مثل بقیه بشم که حرفم نقل مجالس نشه
و اینجا برام حکم یه جایی رو داره که راحتم توش و ازینکه قضاوت بشم ناراحت میشم
باور کن من الان خیلی بهتر از قبل شدم و خیلی از حساسیتام کم شده ولی خوب اینجا راحت همه چیو میریزم بیرون

عسل سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 15:16

آخی غصه نخور تمشکی همیشه یه عده کم طاقت هستن! من خودم گاهی دلم میگیره تو که انقدر دختر پاک و مهربونی هستی غر بزنی هی میام بگم زندگیت خوبه غر نزن یا هزار حرف دیگه بعد به خودم میگم به تو چه تو خودت یکی رو میخوای این حرفا رو بهت بزنه بشین زندگیت و کن بزار اونم درد و دلش و کنه . من بهت حق میدم. چون الان دوران رکود وبلاگ نویسی تو مینویسی ، حتی اگر غر بزنی خوب حق داری هرچی دوست داری بنویسی!
ایشاله دلت شاد باشه و غمت همین چندتا دلخوری از خانواده شوهر باشه نه بیشتر تنت سلامت باشه عزیزم

قربونت برم عسل جون به من لطف داری ولی واقعا وبلاگ جاییه که با نوشتن توش آروم میشم
حق میدم بقیه با خوندنش ناراحت بشن ولی هر کس میبینه اذیت میشه نخونه دیگه
فدای تو بشم ان شاءالله تو هم همیشه دلت شاد و لبت خندون و تنت سلامت باشه گلم

لی لی سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 14:43

منم گاهی از دست سادگی هات حرص میخورم گاهی دلم میخواد یه کامنت طولانی برات بنویسم ولی بعدش میگم همین یه ذره احساس ارامشی که با دردو دل کردن میگیری ممکنه دیگه مباشه
تمشک من درکت میکنم .واقعا واقعا

اتفاقا فکر میکنم کامنتایی که بگن بهتره چیکار کنی یا نکنی خیلی مفید باشه مخصوصا شماهایی که خیلی وقته با من هستین و در جریان مشکلاتم هستین
مرسی که درکم میکنی لی لی جونم

سحری سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 14:01

سلام تمشکی-من خیلی وقته وبلاگ فعال ندارم.میدونم کامنت هم خیلی خیلی کم میزاشتم که البته اولش بهت دلیلشو گفتم به خاطر مشغله کاریم و....اما همیشه به وبلاگت سر میزدمو میخودندم.خوشحال میشم اگر به همسایه فردیسیت هم رمز رو بدی

سلام سحر جون حتما رمز تقدیم میکنم

غزال سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 13:40 http://mygoldendays.persianblog.ir

من وبلاگت رو میخونم و کلا خوشم میاد که راحت مینویسی اگه حرص میخوری اگه عصبانی میشی و ... برعکس من که اصولا ادمی عشتم که هی خودم رو سانسور میکنم
برای ادامه وبلاگت هم دلم میخواد بازم بخونمت. اگه یادت باشه من همونم که یک هفته قبل از شما عروسی ما بود

چون سانسور نمیکنم از این کامنتا ناراحت میشم
چه خوب که اینقدر خواننده قدیمی دارما

هیلا سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 13:34

اینطور کامنت ها اگر اذیتت میکنه پاک کن. یک ثانیه بعد یادت میره ولی در کل این بنده خدا فن بیانش بد بوده ظاهرا وگرنه به نظر نمیرسید از رو بددلی نوشته باشه. منم باهات موافقم بیشتر ما وبلاگ نویس ها دلایلی داریم که رو میاریم به دنیای مجازی. هرکسی ناراحته نخونه نمیدونم چه اصراریه نویسنده رو ازار بدیم. با کلی اشتیاق اومدم بخونم وقایعت رو ولی ضد حال خوردم زود بنویس. راستی تمشک تو یک پستی از خونه ی جدیدتون عکس گذاشته بودی کدوم بود؟!

اره واقعا باید پاک کنم ولی قضاوتش ناراحتم کرد که نوشت جدا شو
حتما دلیلی هست که توی دنیای مجازی ریز زندگیمونو مینویسیم
عکسا تو اینستاگرامه گلم

نسیم سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 12:39 http://nasimmaman

عزیزم...طفلی تمشک...ناراحت نشو دوستم...حرف بی ربط همه جا هست...هر کی میخواد هر چی بگه یگه...مهم نیست
تو خیلیم دختر باحال و مهربونی هستی

قربونت برم مرسی عزیییییزم به من لطف داری

سحر سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 10:46 http://eshghooneh.blogfa.com

منم به خواهرت سلام میکنم و ازدواجش رو همینجا تبریک میگم

خیلی ناراحت شدم بابت کامنت ها - اینجا برای همراهی و همدلی با همدیگه است - نه اینکه بیایم و همدیگه رو آزار بدیم - برای من که کاملا جنبه ی تخلیه روانی داره - حرفهایی که شاید راحت نمیتونم بزنم رو توی وبلاگ مینویسم و به همین دلیله که دوست ندارم کسی کامنت اینجوری بذاره برام - فکر کنم اکثر کسانی که وبلاگ نویسی میکنن همینن - متاسفم برای اون شخص که تفکراتش انقدر کوچیکه

دقیقا منم اینجا خودمو خالی میکنم و واقعا بیرون اینجا اینطوری نیستم که همه ش نق بزنم
و راستش قضاوتش درمورد اینکه طلاق بگیر ناراحتم کرد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.