زندگی زیبای تمشک بانو و جناب شاهتوت

♥♥♥ در جهانم همه چیز نیکوست ♥♥♥

زندگی زیبای تمشک بانو و جناب شاهتوت

♥♥♥ در جهانم همه چیز نیکوست ♥♥♥

اولینِ نود و پنج

سلام . خوبین ؟ منم خوبم . خداروشکر . یک عدد تمشک سرما خورده جلوی روتون نشسته ! بله ... با صدای گرفته . لطفا پستم رو با صدای گرفته بخونین !!!

خوب ما 5شنبه صبح که بیدارشدیم به مامانم زنگیدم و پرسیدم که اگر ما بریم شمال ناراحت نمیشین . مامان ناراحت شد ولی گفت نه و مشکلی نیست و اینا . دیگه ما تصمیممون این شد که جمعه بریم شمال ! این شد که جمعه صبح از خواب بیدار شدیم و وسایل جمع نمودیم و رفتیم دنبال پدرشوهر و پیش به سوی شمال . توی راه هم کلی خوراکی خوردیم و پروژه چاق شدن کلید خورد ! بله ! 

دیگه وقتی رسیدیم شمال خونه مامان بزرگ ساعت 3 عصر بود که ناهار خوردیم . ناهار هم لوبیا پلو بود . بعدم نشستیم توی ایوون خونه مامان بزرگ و یخخخخخخخ زدیم . یعنی اینننننننقدر سرد بود که منه گرمایی یخ زدم . مشکل مغزی هم داشتم انگار مجبور بودم بیرون بشینم ! بعدم دیگه شال و کلاه کردیم و رفتیم خونه ی اون یکی مامان بزرگ شاهتوت که قرار بود شب دایی شاهتوت جشن تولد بگیره برای دخترش ! 

اونجا شام خوردیم و نی نی بازی کردیم و کیک آوردن و فوت کردن و خوردیم و کادو دادیم و برای خواب رفتیم خونه اون یکی مامان بزرگ . 

شنبه صبح بیدار شدیم و ناهار موندیم خونه مادربزرگ چون ناهار واویشکا داشت ! یعنی کلا هر جا واویشکا بود منم بودم ! بعد از ناهار خوشمزه رفتیم به سمت خونه اون یکی مامان بزرگ . اونجا دایی ها بودن و یکم نشستیم و بعد رفتیم لاهیجان طبق معمول بستنی قیفی زدیم بر بدن ! بعدم ماشین رو بردیم یکی دو جا نشون دادیم که ببینیم صدایی که میده از چیه . که کسی نتونست مشکلش رو حل کنه ! 

بعد از دور دور و گشتن دیگه رفتیم خونه مامان بزرگ و شام کو کو سبزی خوردیم و با بچه های عمه و عموی شاهتوت بازی کردیم و موقع خواب یهو بچه ها گفتند بریم خونه عموی شاهتوت ! من که خواب بودم ولی شاهتوت علیرم میل باطنی من رفتند خونه عموی شاهتوت بازی کنند . خونه عموی شاهتوت دو تا خونه اونورتر از خونه مامان بزرگ بود . منم بیدار شدم و دیدم اینا میخوان برن به شاهتوت یکم نق زدم ولی فایده ای که نداشت متاسفانه ! شاهتوت رفت ! اون شب به شدت بد خوابیدم . ساعت 4 بیدار شدم و زنگیدم به شاهتوت و قبلشم یکی دو تا اسمس حسسسسسابی بهش داده بودم و تهدید کرده بودم که اگر فردا سر سال تحویل بیدار نشی میکشمت !! خخخخ . ساعت 4 زنگیدم که نمیخوای بیای ؟ دیگه تنهایی اومد و مثلا بقلم کرد و من پسش زدم و یکی دو تا هم زدمش و خوابیدم . صبح ساعت 7 بیدار شدم و آرایش کردم و حاضر شدم و ده دقیقه به 8 شاهتوت رو بیدار کردم . سال تحویل مزخرفی داشتیم ! فقط دعا کردم و آیه الکرسی خوندم . بعدم زنگیدم به مامان و بابام و عید مبارکی گفتم و صبحانه خوردیم و شاهتوت خوابید . دیگه سعی کردم زیادی قهر نکنم و عید رو زهر مار خودم نکردم . نشسته بودیم که دیگه گفتند عموهای شاهتوت میخوان بیان ناهار اونجا . عمه شاهتوت که اونجا بود داشت جاروبرقی میزد . بعد جالبه مامان بزرگ شاهتوت میگه جاروبرقی رو بده تمشک بزنه !!!!! من خونه خودمم جاروبرقی نمیزنم !!! منم دیدم میخوان پشت سرم حرف بزنند . گرفتم و یه اتاق کوچیک بود جاروبرقی زدم ! بعدم جارو برقی رو گذاشتم وسط خونه چون عمه ش گفت اون یکی اتاقم میخواد جارو برقی بزنه . اینم از مضرات اینکه ادم بره خونه مردم توی تعطیلات ! 

دیگه عمو ها اومدن و عید مبارکی و ماچ و پاچ و ناهار و جمع کردن و اینا ! 

شام رفتیم خونه اون یکی مامان بزرگ و البته بازم هوا سرد و بارونی بود و شام گوشت گرفتند و کباب چنجه زدیم . خیلی چسبید واقعا . برای خواب باز رفتیم خونه اون یکی مامان بزرگ . بازم هوا سرد بود و من سرما خوردم و اون روز صبح گلوم میسوخت یکم ! فکر کنم دو شنبه بود !

بعدم رفتیم لاهیجان ماشین رو دادیم یه جا درست کنند با ماشین برادرشوهر و برادرشوهر و دایی شاهتوت ناهار رفتیم لاهیجان و ساندویچ های محلی که با نون بربری محلی درست میشه خوردیم و چققققققدر چسبید و باز اومدیم خونه مامان بزرگ شاهتوت و اونجا فهمیدم که واقعا حالم بده و سرما خوردم !!! بعدم حاضر شدیم و جمع کردیم و رفتیم خون عموی شاهتوت برای عید دیدنی . شام هم اونجا بودیم . اصلا حالم افتضاح بود با اینکه قرص سرما خوردگی هم خوردم . اون یکی عموی شاهتوت و عمه ش و دختر عموش و پسر عموشم با خانواده شون بودن و من واقعا حالم بد بود و دیگه شبونه ساعت 12 رفتیم درمانگاه و دکتر . که بهم سرم و چند تا آمپول داد !!! فشارمم پایین بود تبم داشتم 

رفتم توی اتاق سرم خانوم ها تنهایی خوابیدم و آمپول و سرم خوردم . همه ی خانوم ها همراه داشتند به جز من که همراه خانوم نداشتم ! اول میخواست به روی دستم سرم بزنه که دیگه رگ رو به سختی پیدا کرد و سرم زد و یه آمپولم تست کرد و باز زد توی خود سرم . یه دونه هم که توی عضله زد !!! خیلی ناراحت بودم . داشتم خودم رو تنبیه میکردم . که از عید لذت نبرم . یعنی ناخودآگاهم به خاطر اینکه مامانم برنامه هاش به هم ریخته بود داشت منو تنبیه میکرد . دیگه ساعت 2 نصفه شب رفتیم خونه و خوابیدیم !

سه شنبه که بیدار شدیم شاهتوت هم سرما خورده بود ! دیگه دقیق یادم نیست چه کردیم . فکر کنم خونه مامان بزرگ بودیم ! شبشم باز یادم نیست چه کردیم ! 

چهارشنبه برای ناهار خونه دایی شاهتوت بودیم بعدم رفتیم یه جا امام زاده به اسم چهل ستون . یکم زیارت کردیم و عکس گرفتیم و باز خونه مادربزرگ شاهتوت ! شامم خونه عموی شاهتوت بودیم . خیلی حالمون بد بود و بی حال و استخون درد و صدای گرفته از همه بدتر اونجا چون گاز نیومده بود بخاری نفتی دارن که بوی بدی داره و برای گلوم بدتر بود . این شد که 5 شنبه صبح تصمیم گرفتیم که برگردیم . بعد از ناهار جمع کردیم و اومدیم خونه خودمون . حموم کردیم و لباسارو شستم و خوابیدیم . 

جمعه صبح بیدار شدیم و رفتیم خونه مادرشوهرم . چون مادرشوهرم اینا نیومده بودند شمال و خونه تنها بودند . البته تا اون روز صبح کسی پیششون بود که دیگه ما که رفتیم طرف رفت شمال . دیگه ما اونجا بودیم دو سه روز و یک شنبه عصری اومدیم سمت ولایت مامانم ایا . الانم اینجاییم . 

هنوزم صدام در نمیاد ولی بهترم 

عیدمون اصلا خوب نبود . با مریضی همراه بود ولی خداروشکر هزار بار . 

اینم از این چند روز . 

امیدوارم به همگی خوش بگذره . ببخشید اگر بد نوشتم . 

کامنتا رو بعدا میجوابم . 

نظرات 7 + ارسال نظر
هیلا یکشنبه 15 فروردین 1395 ساعت 17:27

کجاهایی دوستممممممممممم

وای هیلا جونم همینجام گلم

بهسا یکشنبه 15 فروردین 1395 ساعت 07:52

امیدوارم سالی سرشار از خیر و برکت و فراوانی و سلامتی داشته باشی تمشک جونم

ممنونم گلم . منم برات خیر و برکت و شادی و خوشبختی آرزو دارم

اسکارلت شنبه 14 فروردین 1395 ساعت 10:25

عزیزم منم مریض بودم ولی شمال خوش گذشت و همش مهمون داشتیم.امیدوارم خوب شده باشی

خداروشکر بهت خوش گذشته . برای من که خیلی بد بود .

دینا سه‌شنبه 10 فروردین 1395 ساعت 19:25

سال نو مبارک انشالله حالت بهتر بشه

سال نو شما هم مبارک ممنونم گلم

سحر سه‌شنبه 10 فروردین 1395 ساعت 14:25 http://www.eshghooneh.blogfa.com

سلام عزیزم عیدت مبارک
ان شاءالله که زودی خوب بشی
مراقب خودت باش
از این به بعد ان شاءالله که حسابی بهت خوش بگذره

سلااااام گلم . سال نو شما هم مبارک . ممنونم گلم

biiitaaa دوشنبه 9 فروردین 1395 ساعت 23:32 http://maloosak.69.mu

در شکفتن جشن نوروز براتون سلامتی و بهروزی، طراوت و شادکامی، عزت و کامیابی را آرزومندم.خیلی خوشحال میشم عزیزم به منم سر بزنین
9865

ممنونم بیتا جان

توتیا دوشنبه 9 فروردین 1395 ساعت 23:22

عزیزم, تو چرا انقدر ایمنی بدنت پایینه دختر؟! همیشه یادت باشه وقتی میری شمال حتمن حتمن اولن خودتو گرم نگه دار, بعدم به محض احساس گلو درد یا سوزش گلو, فوری آب نمک قرقره کن,تو بینیت هم آب نمک بکش. خیلی موثره.
یعنی من چند روزه پدرم درآمده با سرماخوردگی, امتحانم دارم, سرماخوردگی خر است.

ایمنیم پایین نیست باور کن . اونجا خیلی سرد بود و من بدون لباس گرم !
مرسی از راهنماییات . این آب نمک خیلی خوبه ها ولی من یکم تنبلم فکر کنم .
سرماخوردگی خیلی خر است

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.