زندگی زیبای تمشک بانو و جناب شاهتوت

♥♥♥ در جهانم همه چیز نیکوست ♥♥♥

زندگی زیبای تمشک بانو و جناب شاهتوت

♥♥♥ در جهانم همه چیز نیکوست ♥♥♥

مهمانی دوم درخانه جدید !

سلام . من دوباره اومدم . 

خوب شروع میکنیم ! راستش من خیلی ناراحت بودم که نمیتونم اینجا عکس بزارم . میدونین چرا . چون باید عکس رو منتقل کنم به لپ تاپ بعد حجمش رو کم کنم و بعد آپلود کنم بعد بیارمش اینجا ! ولی توی اینستاگرام راحت عکسم رو انتخاب میکنم نهایت یه کپشن مینویسم و به همین راحتی به اشتراک میزارم ! سعی میکنم نوشتنی هارو اینجا بزارم و عکسا رو اونجا ! البته سعی میکنم هر چند وقت یک بار اینجا هم عکس بزارم ولی خوب قول نمیدم ! 

میریم سراغ مهمانیه دوم . مهمانیه دوم دقیقا روز سه شنبه  عصری فیکس شد ! زنعمو به خط 912 م که البته الان گوشیش به دار باقی پیوسته زنگ زده بود و چون خاموشه نتونسته بود منو پیدا کنه به خاطر همین بهم توی واتساپ پیام داد که اگر خونه اید و مشکلی نیست ما جمعه شب میایم خونتون ! منم اول زنگیدم به شاهتوت که اینطوری گفته زنعمو و شاهتوت بعد از کمی نق زدن که مهمونی رو بنداز 5 شنبه که من بتونم جمعه بخوابم ولی اوکی داد بعدم به مامان زنگیدم و او هم اوکی داد بعد من زنگیدم به زنعمو و گفتم تشریف بیارید . زنعمو جون هم گفت تشریفاتیش نکن . ساده بگیر . منم تعارفات معمولی رو انجام دادم و خدافسی کردم ! 

چهارشنبه دوش گرفتم و حاضر شدم و کمی تمیز کاری کردم و ناهار هم نخوردم ! چون نداشتیم . بعد دیگه شاهتوت اومدو رفتیم چهارشنبه بازار برای خرید . خریدارو لیست کرده بودم . پرتقال ، کیوی و نارنگی میوه های ما بود ! که بعدا موز هم بهشون اضافه شد ! بعدم که کاهو و باقی مخلفات رو تهیه کردیم و پیش به سوی خونه مادرشوهر . سر راهم نون خریدیم و رفتیم یه عصرونه توپ زدیم و در همین حین هم غیبت های لازمه رو انجام دادیم . من هیچوقت غیبت نمیکردم . یا خیلی کم بود غیبت کردنام ولی از وقتی عروس مادرشوهرم شدم غیبتم زیاد شده . میدونم گناه بزرگی هم هست و باید ترکش کنم ولی بیشتر شنونده ام !

مادرشوهر از زندایی شاهتوت گفت . همون که یک سال نبود فرش خریده بود و بعد عوض کرد حالام بعد از دو سال مبل ها و میز ناهار خوریش رو عوض کرده . میز و مبل منبت کاری شده خریده ! 

بعد مادرشوهرم میگفت مبل و میز ناهارخوری قبلی رو فروخته 5 میلیون جدیدارو هم 5 میلیون خریده . منم گفتم دروغ گفته ! بعدش فهمیدم مادرشوهر دروغ گفته ! خسته نباشه ! 

رفتیم اونجا و یکم نشستیم و دیگه اومدیم خونه مون و خوابیدیم  !

5شنبه صبح باز یه سری کارای خونه رو کردم . کاهو هام روشستم و میوه ها رو شستم و کارای اینطوری . تمیز کاریه خونه هم تموم شد که قرار شد فقط شاهتوت جارو برقی بزنه . 

عصری بعد از ناهار سعیده زنگید . قبلا گفته بودم سعیده کیه ! زنگید که بیاین بریم بیرون و اینا که من گفتم که نه من خیلی کار دارم و مهمون دارم . دیگه یکم حرف زد و قطع کردیم و حاضر شدیم و رفتیم خونه مادرشوهر چون دایی زنگید که با زن و بچه ش رفته خونه بابای شاهتوت و شما هم بیاین ! 

مام رفتیم که نی نی بازی کنیم . تا رفتیم زندایی شاهتوت با تحکم به شوهرش گفت منو ببر فلان جا میخوام با فلانی برم خرید ! داییشم که گفت زودتر میگفتی و با بابای شاهتوت میرفتیم ( بابای شاهتوت دخترش رو برد سر کلاس ) زنش گفت خوب نبر منوووو با تاکسی میرم .. من امروز اعصاب ندارما با من بحث نکن !!!! یعنی داشت شوهره رو میخورد . آخرم دایی خودش زنش رو یواشکی برد . بچه شم موند اونجا . یکم با دخترش بازی کردم و لذت بردم و به پسرشم دیکته گفتم و اینا ! بعد شاهتوت که رفته بود بیرون زنگید که تمشک شوهره سعیده زنگ زده بیاین تهران بریم بیرون ! شاهتوت رفته بود بیرون خرید کنه ! مرغ و سس و ازینجور چیزا ! 

که باش دعوا کردم که زبون نداری بهش بگی که نمیایم . گفت من حرف ندارم بریم خودت بزنگ بگو نمیایم . دیگه زنگیدم به سعیده که بعد از من من کردن گفت ما میایم خونه تون . وای اصلا اعصاب و روانم ریخت به هم  . زنگیدم و به شاهتوت گفتم فقط برای من زبون داری ! بیا که فلانی داره میاد خونه مون . زودی رفتیم خونه مون و آقاهه آبگرمکنمون رو برده بود درست کنه آورد منم تندی مرغ رو شستم و یه سری کارامو کردم و بعدم نشستم منتظر سعیده . دیگه اونا اومدن و اول رفتیم بیرون پیتزا و ساندویچ خوردیم مهمون ما بعدم رفتیم بستنی خوردیم  مهمون اونا و بعدم اومدیم خونه ی ما ! صحبت کردیم و نشستیم به حرف زدن و هی میگفتن ما اومدیم شب بمونیم . حالا من فرداش مهمون داشتم و میخواستم زودتر بخوابم . ولی کلی آیت الکرسی نذر کردم که برن و شب نخوابن ! خوب نمیتونستم صبح هم مهمون داری کنم هم غذا درست کنم . سعیده هم هی میگفت بیا بریم کاراتو بکنیم که من قبول نکردم . اخه سعیده کلی میره همه جا رو پر میکنه که مثلا من رفتم کمک تمشک کاراشو کردیم . گفتم نمی ارزه کمک گرفتن ازش . 

اونا رفتن و من رفتم خوابیدم . 

منوی غذام این سری مرغ شکم پر تقریبا به روش شف طیبه اما با کمی تغییرات بود + قورمه سبزی + سالاد فصل + ژله و زرشک پلو 

صبح بلند شدم و اول قورمه سبزی رو درست کردم . گوشت رو با پیاز سرخ کردم و ادویه زدم و سبزی و لوبیا و آب و درش رو گذاشتم برای خودش بپزه . بعدم ژله رو با یه لیوان آب جوش باز کردم و بعد دو قسمت کردم توی یه قسمتش شیر ریختم و گذاشتم نیم ساعت توی فریزر بعدم بقیه ژله رو بدون اینکه آب بریزم توش ریختم رو ژله قبلیها . راستش یادم رفته بود توی آب بریزم و شده بود مثل پاستیل ! خخخخ . راستی یه چیزی ژله رو میخوایم با شیر مخلوط کنیم باید هم دما باشن تا نبره ! 

بعدش مایه داخل شکم مرغ رو درست کردم . پیاز داغ درست کردم کمی گردو ی پودر شده اضافه کردم کمی هم گردوی خورد شده ریختم بعدم یکم ادویه زدم و رب انار ملس و ترش و رب آلو کمی زدم + دونه های انار و رب گوجه و دو مدل آلوی خشک شده و کمی آب و کمی هم کشمش و بعد دیگه خاموشش کردم . رمز موفقیتم یعنی پیاز داغ خلالی فریزر شده باز هم اضافه کردم ! دیدم یکم ترشه توش یکم شکر ریختم ! 

ناهار رو حاضر کردم و شاهتوت اومد و خوردیم و دیگه ساعت سه بود فکر کنم . خوابیدم تا چهار و نیم . البته ساعت 4 خوابم برد ! چون که شاهتوت یکی رو آورده بود م.ا.ه.و.ا..ره که توی بارون شب قبلش خراب شده بود رو درست کنه ! نیم ساعت خوابیدم و بلند شدم و حاضر شدم بعد مامان اومد و گفت عمو اینا راه افتادند . تندی مرغ رو مزه دار کردم و نمک زدم و فلفل و شکمش رو پر کردم و با کره آب شده چرب کردم و هویج و پیاز و سیب زمینی و سیر ریختم کنارشو  گذاشتم توی فر اما روشنش نکردم ! زودی ظرف گذاشتم و مامانمم خدایی خیلی کمک کرد . چون عمو اینا زود راه افتاده بودند . دیگه میوه رو مامان چید و من سس مرغ درست کردم و عمو اینا اومدن . سلام و احوال پرسی و پذیرایی با چایی و تخمه و خرما و میوه! کادو هم دویست هزار تومن برامون آوردن که با گول زدن شاهتوت من برداشتم که بزارم رو پول قبلی که اون یکی عمو داده و برم نیم ستی که سفارش دادم که با آویزی که مامان آورده برام ست باشه رو بگیرم . چه جمله ی طولانی ای شد ! 

خلاصه که تو این مدت هم مامان برنجم رو گذاشت و خودم با قلمو به تن مرغ کره آب شده با زعفران و آب لیمو میمالیدم هر چند دقیقه ! صحبت کردیم و شاهتوت با پسر عمو ها فوتبال بازی کردند و دیگه ساعت هشت و نیم شام رو آوردیم . خداروشکر به جز ژله که اونطوری شده بود همه چیز خیلی خوب شده بود . تعریف کردند . خداروشکر . بعدم جمع کردیم و کیک رو به مناسبت تولد مامانم آوردیم ! و کیک خوردیم و چایی آوردم و دیگه رفتند . ولی خدایی دیشب استرسم کمتر بود چون که هم اعتماد به نفسم بیشتر شده بود هم اینکه این زنعموم مثل اون یکی زنعموم نیست . با اینکه اون یکی رو بیشتر دوست دارم ولی اون هر چی که میخوره خانوادگی اینطورین که برای هم تعریف میکنند . ترسیدم اگر یه چیزی مشکل داشته باشه بره به همه بگه ! 

بعدم که مهمونا رفتند و با خستگی خیلی خیلی زیاد رفتم و خوابیدم . واقعا پاهام درد گرفته بود . البته میدونم مشکل از اضافه وزنمه !

خداروشکر همه چیز عالی بود 

امروزم بیشتر کارارو کردم و تموم شد . ولی یه سر درد بدی دارم که نمیدونم از چی هست ! 

همین . عکسا هم کم کم توی اینستاگرام میزارم !

نظرات 10 + ارسال نظر
ستاره جمعه 13 آذر 1394 ساعت 23:07

مرسی مثه همیشه خوب بود

ممنونم عزیزم

تابان جمعه 13 آذر 1394 ساعت 02:05

دلم تنگ شده بود برا تعریف کردنات
این اینستا نمذاره ادم به این جاها برسه

واقعا اینستاگرام نمیزاره ادم به زندگیشم حتی برسه

اسکارلت سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 12:18

راستش هر دفعه میام بخونمت ولی هر کاری میکنم نمیتونم رمز وارد کنم. احتمالا فرق کرده رمزت. چندین بار سعی کردم نشد.این پست بدون رمز بود تونستم بخونمش

اسکارلت جون رمز هر پست رو توی عنوانش میزنم گلم . رمز اون پستمم فقط عدد 123 بود

لیدی رها شنبه 7 آذر 1394 ساعت 23:26 http://ladyraha.blogsky.com

تمشک جون من رمزت حفظ بودم ولی هر چی میزنم غلط از آب درمیاد اگه میشه دوباره بده

رها جون رمزش فقط عدد 123 هست گلم .

نفسی پنج‌شنبه 5 آذر 1394 ساعت 16:43 http://www.mssm7369.blogfa .com

سلام من شدم خواننده ی جدیدت خوشحال میشم بهم سربزنی

سلام عزیزم . شرمنده که زیاد فرصت ندارم بهت سر بزنم

مهتاب دوشنبه 2 آذر 1394 ساعت 18:22 http://raspinalady2.persianblog.ir

خسته نباشی خواهر ، چقدر تو کدبانویی آفرین

وای مهتاب جون . من که در مقابل شما جوجه کدبانو هم نیستم عزیزم

یاس یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 20:14 http://mydeliciouslife.persianblog.ir.

سلام تمشک بانو این اواخر اینقدر سرم شلوغ بوده و بهت سر نزدم میبینم کلی آپ کردی و من ندیدم حتی یادم نمیاد آخرین نظرم کدوم پست بوده که سر بزنم جوابم ببینم
اگر شامل رمز میشم بده تا منم آی دی اینستا تو فالو کنم گلم

راستش منم نمیدونم کدوم پستم آخرین کامنتت رو گذاشتی . البته اگر از قدیمی ها باشی رمز رو باید داشته باشی که . سعی میکنم به زودی آدرس اینستاگرامم رو بهت بدم

نسیم یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 14:33 http://nasimmaman.blogsky.com

خسته نباشی تمشک جونم

مرسی نسیم جونم

نگار یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 12:33 http://www.abidar91.blogfa.com

خسته نباشی خانومی.انشااله که همیشه سفرت پربرکت باشه

ممنونم نگار جون . همچنین شما هم عزییییزم

یامور یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 10:47 http://rejection.blog.ir

این مرغ شکم پر و باید یه بار درست کنم به نظر خیلی خوشمزه میاد
خداروشکر که خوب برگزار شد :-)

کمر درد و پادرد منم بعد مهمونی ها میگیرم، مال زیاد وایسادنه :| من سیاتیکم میگیره بعدش :|

خیلی خوشمزه ست . من عاشقشم . مخصوصا اگر کره بهش بزنی که عااااالیییی میشه .
من فکر میکردم من چون وزنم زیاده پا درد و کمر درد میگیرم . پس همه اینطوری هستند ! آخه من تو عمرم خیلی کار نکردم . خیلی تنبل بودم . بیچاره مامانم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.