زندگی زیبای تمشک بانو و جناب شاهتوت

♥♥♥ در جهانم همه چیز نیکوست ♥♥♥

زندگی زیبای تمشک بانو و جناب شاهتوت

♥♥♥ در جهانم همه چیز نیکوست ♥♥♥

دو سه تا پست نانوشته !

سلام . خوب من یکی دو تا پست میخوام بنویسم هی نمیشه ! الانم تند تند باید بنویسم . آخه شارژر لپتاپ مشکل پیدا کرده و شارژ نمیشه و به خاطر همین تندی باید بنویسم که یهو شارژش تموم نشه . که تموم شه دوباره باید با حرکات ژانگولر شارژش کرد ! والا ! 

خوب داشتم میگفتم .  زندگی در جریانه ! 

فکر کنم سه شنبه یا چهارشنبه بود که سرمای بدی خوردم ! اولش فقط گلو درد داشتم . بعدش آبریزش بینی و تب و لرزم اضافه شد .این شد که صبح زود روز4شنبه فکر کنم رفتیم دکتر با شاهتوت . که دکی گفت چرا اینقدر دیر اومدی . یه جورایی من رو دعوا کرد ! بعد دارو داده چی ؟ دهان شویه ! یه برگ چرک خشک کن که اسمش نمیدونم چی چی بود که روزی یه دونه بود ! با یه بسته استامینوفن ! 

گفتم این همه من رو دعوا کرد هیچی هم نداد . یه آمپول نداد که دلم خوش بشه ! 

اومدم خونه و خیلی حالم بد بود . یکم شیر و بیسکوییت خوردم و بعدم دهان شویه استفاده کردم . البته بلد نبودم ! میخواستم قرقره کنمش که خیلی تلخ بودو حالم بد شد و گلاب به روتون شدم ! رفتم بخوابم که خوابمم نبرد ! بدن درد داشتم . پاهام اینقدر درد میکرد که نمیتونستم تکون بخورم ! 

دیگه هی استامینوفن خوردم بهتر نشدم ! یه شربت دیفن هیدروامین گفتم شاهتوت گرفت برای گلوم . ناهارم با بدبختی برای خودم سوپ درست کردم ! خوردم و کمی بهتر شدم . شامم نداشتم . شاهتوت اومد و شام هم تن ماهی خریده بود که گذاشتم جوشید و خودم چند تا تخم مرغ توش شکوند و خورد . منم ادامه سوپم رو خوردم . فشار خونمم هی میفتاد ! سرم گیج میرفت . 

5شنبه به کارای خونه رسیدیم . پرده هارو درست کردیم . لوستر رو درست کردیم و ازینجور کارا . کم کم کارای خونه تموم شد خداروشکر ! جمعه بازم حالم خوب نبود ! یادم نیست چیکارا کردیم ! فقط حالم خوب نبود . اینو یادمه ! آهان . یادم اومد . جمعه پیتزا درست کردیم و پدرشوهرم اومد ناهار خونمون ! زن و بچه ش رفته بودن شمال ! ناهار خوردیم بعدم فرش یکی از اتاق خوابارو انداختیم و میز ناهار خوری رو باز کردیم . پدر شوهر یکم روی کاناپه مون خوابید و مام نشستیم به حرف زدن . بعدم میز ناهارخوری رو بردیم بدیم که نصفش کنند ! آشپزخونه م باز شد . اصلا انرژی توش میره و میاد . خیلی خوب شد . حالا میز ناهارخوری نصف شده رو بیارن بهترم میشه . راستش پدرشوهرم گیر داده بود نصفش نکنید . بزارید کنار یه دست دوم بخرید . ولی هر چی که توی سایت دیوار دیدیم رو نپسندیدم . شاهتوت میخواست در حد صد و خورده ایش رو بخریم که من خوشم نمیومد . تازه گفتم معلوم نیست ما کی خونه عوض کنیم و تا اون موقع این مدل میز مد باشه یا نه ! 

خلاصه که دادیم نصفش کنند ! 

شنبه و یک شنبه هم که همینطوری گذشت . هنوزم مریضم . بد بختی اینه من سرما بخورم دیگه مثل روز اولم خوب نمیشم. آبریزش بینی و سرفه م باهام میمونه ! 

خوب اینم از این ! 

سعی میکنم تو همین چند روزه اون پستی که میخواستم رو بنویسیم . یکیش یکم انرژی منفیه . 


در مورد رابطه مون بگم . خوب خداروشکر خوبیم . البته نمیگم هر چی من میگم شاهتوت میگه چشم ها ! نه بابا ! ولی حداقل دیگه جنگ نداریم خداروشکر . شاهتوت هم آروم تر شده  . موفق باشید 

نظرات 6 + ارسال نظر
مرمره جمعه 27 شهریور 1394 ساعت 22:36

اخی سرماخوردگی خیلی بده ادم بی حال میشه ولی خواب دروان سرماخوردگی خیلی حال میده :D
خدا رو شکر کارهای خونه تموم شد انشالله اوضاع بینتون هم هر روز بهتر از دیروز بشه

البته اگر دختر خونه باشی خوابش حال میده . ولی وقتی خانم خونه باشی همش باید حواست به خونه و تمیزیشو آشپزیو اینا باشه !
مرسی عزیییییییزم

مهتاب چهارشنبه 25 شهریور 1394 ساعت 19:30 http://raspinalady2.persianblog.ir/

سلام دوستم بلا به دور باشه ان شا الله
تو هم ازیم ویروس جدید که اومده گرفتی؟! میگن خیلی بده دوهفته پیش رفته بودم درمانگاه آمپول بزنم تزریقات پر بود از خانومای سرماخورده سرم به دست منم اومدم شب یه پیاز گنده خوردم با غذا که مریض نشم حالا تا صبح با بوی پیاز توی حلقم چه کشیدم بماند!!!
همیشه تا مریض میشی گزینه اول سوپ ورمیشل با هویج و پیاز زیاد ه گزینه بعد پیاز همراه غذا گزینه بعد آبگوشت کله گنجشکی که خیلی مقویه و سینه رو نرم میکنه
آب ریزش بینی و سرفه ت بخاطر حساسیتیه از سرماخوردگی می مونه توی بدنت منم همینجور بودم رفتم دکتر متخصص ریه برام اسپری بینی داد چند بار ، استفاده کردم خوب شدم دیگه اونجوری نمیشم که خفقان بگیرم تو هم ان شا الله زود زود خوب بشی

اصلا وقتی سرما میخورم یاد خودت میفتم که میگی سوپی درست کن که کلی پیاز توش باشه و با پیاز بخورش پس منم برم دکتر که بهم اسپری بده . الان خداروشکر خوب شدم . فکر میکردم که به این زودیا خوب نشم ولی شدم . مرسی ازت

مادام سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 12:34 http://mariiana.blogsky.com

سلام من رمز ندارم

میشناسیم همو آیا ؟؟

نسیم سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 10:33 http://nasimmaman.blogsky.com

ایشالا که بهتر باشی عزیزم....
خدارو شکر که اوضاع خوبه

ممنونم عزییییزم

Ana دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 23:01

خداروشکر که. کارات تموم شدن عزیزم.کاش زودتر عکس خونه با وسایلتو بذاری عزیزززم.

وای آنا خیلی دوست دارم بزارم اما هی یه چیزی پیش میاد نمیشه عکس بگیرم . سعی میکنم زودتر عکس بزارم عزیزم

هیلا دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 21:35

افرین تمشک جون. جلوی دست و پات و باز کنی خیلی خوبه انری گردش پیدا میکنه منتظرم بنویسی بقیه شو

خیلی انرژی بیشتر شد ولی بعضی چیزا واقعا جاشون وسطه فقط . مثل میز وسط مبلا یا میز ناهارخوری که وسط آشپزخونه هست !

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.